من دلم مي گيرد
كاغذي هست
و قلم و دلي پر شِكوه ...
باز آن حس ندانسته ي خوب
- شايد عشق !-
سينه
ام را بوسيد
باز خوابيد به ناز تابش يك خورشيد !
باز چشمي كه به تاريكي من
مي خنديد
دورتر مي شد ، دور ،
باز او خواهد رفت باز من خواهم ماند
كاغذي هست و قلم و دلي از غم ، پُر ...
من دلم مي گيرد
نفسي هست و نفس
پر تَر از آن ،
شور چشم تو براي سفري بي برگشت
نفسم مي ميرد ،درد سختيست ،
از آن سوزان تر :درد بي دردي من !...
كاغذي هست ، ولي قلم از شدت تنهايي خود،مي
شكند ،
من دلم مي گيرد سينه ام مي سوزد ،
تاب من ، مي سازد - بغض من مي
ترسد ! -
حال و روز دل من سخت تر مي گيرد ...
دلم گرفته به دل
نگير اين روزها با هر بهانه ي كوچك زود بهم مي ريزم و با هر بهانه ي كوچك تر از
كوره در مي روم
مثل هميشه ، پژمرده كه مي شوم چشم هايم مي تركد از خنده
شب
تا گاه صبح بيدارم به تماشاي شب
صبح تا ظهر در خوابم به تمناي خواب !
با
جيغ گربه اي ، از خواب مي پرم بر مي خيزم با شتاب ،
از شب . ظهر تا عصر ، عابر
پياده مي شوم غروب تا شب ،
غريب خانه ام !...
اگر دلم گرفته به دل نگير
عزيز
هميشه من هم مردانه قول مي دهم به دل نگيرم
.
.
.
یاد گرفتم هیچکس ارزش شدن غرورم رو نداره.
*دانستنیهایی در مورد عربستان*
13818 بازدید
6 بازدید امروز
59 بازدید دیروز
75 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian